به جد می توان گفت که تحقق صنعتی شدن تجسد مدرنیته صنعتی و البته سوگیری انتقادی نسبت به پی ایندهای ان اغازی است بر ساخت کشتارگاهی توسط متفکرین برای وضعیت ها و مفاهیم و پدیده های عینی و انضمامی؛ نزدیک به دو دهه پس از ان که زیگفیرید گیدیون (1947) معماری ابتدای قرن بیستم را "چیزی که پیش از این وجود نداشته" توصیف می کند، چهار دهه پس از ان که لوکوربوزیه در کتاب به سوی یک معماری (1927) متاثر از همان فضای توصیف شده توسط گیدین فرم های گذشته را طرد می کند و سبک را "دروغ" می انگارد، سه دهه پس از انتشار اولین چاپ کتاب فرهنگ شهرها نوشته ی لوییز مامفورد (1938) که در ان بر فروپاشی فرم تاکید گذاشته می شود، به متروپل به عنوان اخرین صورت بندی شش گانه ی شهری ادای دین می گردد و مرگ شهر به مثابه یکی از دو مرحله ی حضیض تمدن مطرح می شود و کمتر از یک دهه بعد از هجوم جین جکوبز به جنبش های نوشهرگرایی زیر عنوان شهرسازی ضدِ شهری در کتاب مرگ و حیات شهرهای بزرگ امریکایی (1961)، میشل فوکو نظم چیزها (1966) را به رشته ی تحریر درمی اورد و در ان به پایان انسان به مثابه یک اختراع متاخرـ قرن هجدهمی ـ اشاره می کند و اغاز مجدد ان را به اختراع فرمی نوین توسط دانش منوط می داند.
از ان پس گفتمان رایج به گونه ای فشرده تر میل خود نسبت به بازتولید وضعیت های پایانی را بارها و بارها بروز داده است، جیانی واتیمو پایان مدرنیته را مد نظر اورد (1985) فرانسیس فوکویاما پایان تاریخ (1989) را اعلام کرد و در 1992 با تبیین اخرین گونه ی انسان بر ان بازتاکید گذاشت، مانوئل کسلز )کمی پیش از ان که بن لادن دست به کار انهدام متروپل در تجسم مدرن اش شود( در اولین مجلد از سه گانه ی ظهور جامعه شبکه ای (1996) با اشاره به کلبه ی الکترونیک به مثابه یک الترناتیو بلاشک و قطعی برای خانه سخن از پایان شهر به میان اورد و کمی بعد کوین رابینز و فرانک وبستر در کتاب عصر فرهنگ فناورانه (1999)، زیر عنوان دیکانستراکشن از پایان دانشـگاه نوشتند.
ایا این سیر تسلسل پایان ها شامل حال معماری هم می شود، جواب این پرسش به گمان من منفی است، این پاسخ صریح بر دو واقعیت مبتنی است:
1- شهری شدن فزاینده و نیاز به مسکن انبوه
2- تبدیل به معماری به مسئله ای پژوهش مبنا
در امتداد گزاره اول باید یاداور شوم که سرعت شهرنشینی طی 20 سال اخیر 10 برابر 200 سال پیش از این مقطع بوده است و این بدان معناست که ما در سال 2030 با 5 میلیارد شهرنشینی مواجه هستیم که 2 میلیارد نفرشان در زاغه ها زندگی می کنند و برای پاسخ دادن به اولین نیاز ان یعنی مسکن بایستی طی 15 سال اینده هر هفته 1 میلیون نفرشان را در خانه های شهری سکنا دهیم.
بنابراین معماری در اولین و کلاسیک ترین تعبیرش که همانا تولید سرپناه می باشد به حیاط خود ادامه خواهد داد، اما گزاره دوم به گمان نگارنده نقشی اساسی تر در تدقیق معماری به مثابه یک دیسیپلین خواهد داشت، معماری حالا به واسطه کنش برخی از معمارْتئوریسین ها، دفاتر معماری و برخی از دانشگاه های پیشرو به محصولی پژوهشْ مبنا بدل شده است که بر قوام خوانش مجدد مناسبات حاکم بر فرایند طراحی و تولید به نوعی از روش زاییِ نوایین ختم می شود، ما از یک سو شاهد تلاش های گِرِگْ لین، کارل چو، دفتر معماران خارجی، اسیمپتوت، یو ان استودیو و دیگر دفاتر معماری اینچنین بر تولید خانواده ها یا گونه های مورفولوژیک معماری ای فارغ از هر نوع ارجاع به سرنمونی از پیش مفروض هستیم، این دفاتر، خلاف امد اسلافشان، بخش عظیم انگیزه طراحی خود را از گونه شناسی ریاضی به دست می اورند و کمتر دلبسته زیبایی شناسی اشکال اند.
این قسم از معماران کنش پژوهشی خود را در تضاد با فرایند نشانه محور معمارانی همچون پیتر آیزنمن قرار می دهند، معمارانی که جهت گیری کارشان را بر خوانش مجدد متون کلاسیک معماری قرار می دهند، خوانشِ بایسته و اساسی ترین سرنمونیِ اغازین initial primitive ، گرچه این سرنمونی ها نیز در حال حاضر تا اندازه زیادی از پیش فرض های مستقر تاریخی فاصله گرفته اند و دیگر خود را صرفا وامدار خاستگاه های گونه شناسانه و متافیزیکی نمی داند و پذیرای هر نوع مفروض موقتی و زودگذر اند.
این سرنمونی البته به مرور خودش هم دچار دگردیسی می شود و نتیجه در قامت سابقه و تاریخچه نمایه گون indexical record این فرایند دگردیسی ثبت می گردد، یعنی از دل متن کدگذاری شده کلاسیک یک متن جدید با فاصله مشخص از متن اولیه برمی اید، متنی که برای خوانش مکشوفانه و انتقادی اش می توان دوباره به خودش رجوع کرد، درست همان طور که برای یافت علت فاجعه سانحه قطار train wreck باید به روی ریل قطار بازگشت.
در مجموع چه رویکرد بقای معماری 1- گونه شناسی های فرمی باشد و چه 2- تاویل ساختارهای متنی، معماری در قالب واریاسیونی هایی، این بار، بدون خاستگاه origin به حیات خود ادامه می دهد، درست همانند انسان که در قالب پرتوتایپ های ازمایشگاهی، مجددا توسط راست رَوی ها و کژروی های ایئولوژیک و غیر ایدئولوژیک دانش، اختراع می شود، انسانی که در جریان مدرن شدن همه خدایان المپ را کشته بود و در خلال این کشتار خودش هم به فتل رسیده بود.
نویسنده سردبیر سایت اتووود و مدیر صفحه معماری انسان شناسی و فرهنگ است.
[i] - این یادداشت پیش از این در شماره 2377 روزنامه شرق به چاپ رسیده است.