گاهی بايد کلمات در خدمتِ پوشاندنِ واقعّيات باشد.
اما اين امر بايد به طريقی انجام گيرد که کسی از آن آگاه نگردد، يا اگر بايد بدان توجه شود بهانه موجود بوده، يا بلافاصله خلق گردد.
ماکياول، درسهايی برای رافائيلو جيرولامی
تب و تاب انتخابات درون رژیم مسعود رجوی را هم گرفت و او به خامنه ای و رفسنجانی پیام داد.
تعجبآور نیست که سایتهای حکومتی، پیام ایشان را در مورد انتخابات که ظهر ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ منتشر شده، به سخره گرفته و دست انداخته اند. البته هر کسی بر طینت خود میتند و در پیام مزیور هم آمده بود که پس از انتشار آن دیگران در چهارچوب اوهام خودشان آنرا تعبیر و تفسیر میکنند.
_________________
هرچه آن خسرو کنَد شیرین بُوَد ؟
واقعش آن پیام، ذهن کسانی را هم که با ارتجاع و استعمار زاویه و فاصله دارند گرفته است. کسانی که گرچه نمیپذیرند «هرچه آن خسرو کند شیرین بُوَد» اما، به دشمن هم باج نمیدهند. منتقد مجاهدین هستند اما تمام جوشکاران دنیاهم باهم جمع شوند نمیتوانند آنان را با قاتلین زندانیان سیاسی جوش بدهند.
...
من از مبارزین و مجاهدین دلیر و فروتن که در زندانهای شاه و شیخ دیده ام و از مسائل سیاسی نوشته ام اما واقعش نه مجاهدم و نه تحلیلگر سیاسی. صلاحیت و دانش آنرا هم ندارم.
گرچه خود را به آب و آتش میزنم و جز آن دوست که نزدیکتر از من به من است، از احدالناسی امید و هراس ندارم اما با صحنه سیاسی که مثل میدان مین میماند و ممکن است هرجا پا بگذارم با آدمهای سیاّس و هفت خط و رند روبرو شوم و زمین بخورم...آشنا نیستم.
«مو» یا «ابرو» را میبینم اما از «پیچش مو» و «اشارتهای ابرو» زیاد سر در نمیآورم. نمیتوانم پشت ورق (ولابلای حرفها و سطرها) را هم تمام و کمال ببینم.
از دوستی آموخته ام که سیاست فقط سیاهه ها نیست سفیدی ها هم هست. آنچه مینویسیم و میگوئیم نیست آنچه نمینویسیم و نمیگوئیم هم هست.
شخصی که دهها بار بیش از من با اینگونه مسائل آشنا است و اگر امثال وی مینوشتند من به «خاطرات خانه زندگان» و مقالاتی چون «غزالی» و «جیرولامو ساوونارولا» و «استیون هاوکینگ»Stephen W. Hawking ...میپرداختم، نه تنها خودش را کنار میکشد، مرا هم اندرز میدهد که ننویس.
- تو خیلی خری، چرا مینویسی و برای خودت دردسر درست میکنی؟
- به ندای وجدانم گوش میکنم.
- «بشا...» تو وجدان. الآن فضا آلوده است باید مثل شتر دو ساله بود که نه پشتى دارد سوارى دهد و نه پستانى تا او را بدوشند...
گاهی آدم ریش و گیسوی خودش را اگر لازم باشه به «...تحت» الاغ هم فرو میکند. بعد در میآورد و با شامپو میشوید و عطر هم میزند. مگه آسمون به زمین میآد؟
_________________
نیروی انقلابی و گفتمان حوزوی
پیام مسعود رجوی به خامنه ای و رفسنجانی را که مثل همیشه با بخشی از سنفونی ۵ بتهوون آغازش میکنند گوش کردم.
این پیام هم متاسفانه مثل موارد مشابه بصورت مکتوب نبود. (چه حکمتی است که این پیامهای صوتی بصورت نوشتاری منتشر نمیشود؟)
خودم با زحمت زیاد روی کاغذ آوردم و چندین بار مرور کردم اما هربار غمگین تر شدم.
هر کاری که کردم نتوانستم قانع شوم آن پیام سر در گم و خط خطی از موضع انقلابی و ترقی خواهانه است.
...
آغاز آن نه با «سلام» تنها، بلکه با السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی آغاز میشود.
وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی = سلام بر کسیکه راه هدایت را دنبال کند، قسمت پایانی آیه ۴۷ سوره طه است که از زبان پروردگار خطاب به موسای پیامبر نقل شده و با توجه به معنا و مضمون آیه، نمیدانم چرا مسعود رجوی آنرا در رابطه با کسانی بکار برده (که در دستگاه نظری خودش) از نوع روباه و کفتار ند.
(دستگاه نظری پیام دهنده را اشاره میکنم. در آن دستگاه نمیشود گفت سلام بر افعی ای که کبوتر میزاید.)
اگر محمد بن عبدالله در نامه به «الحارث بن ابى شمر» و یا پادشاهان حبشه و یمن و ایران و روم، و یا علی ابن ابیطالب و...در نامه به امثال معاویه «السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی» را بکار برده موضوعش از اساس جدا است مگر اینکه خودمان را بخواهیم سر کار بگذاریم. در نامه آیتالله خمینی به گورباچف هم (که انشای جوادی آملی است) عبارت فوق استفاده شده است.
بگذریم که یک انقلابی که مدعی است آنتیتز استبداد مذهبی است باید از گفتمان جوادی آملی فاصله بگیرد. تواضع و فروتنی با بکاربردن واژه «حقیر» و آیه والسَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی و...حاصل نمیشود.
یک انقلابی که از سکولاریزم و دنیای مدرن حرف میزند از شرایط دوران خویش تاثیر میگیرد و وارد مسابقه تقدس که بلاتردید آخوندها در آن برنده هستند نمیشود و از تقلید و شبیه سازی و گفتمان سنتی فاصله میگیرد.
____________
ایرادات بنی اسرائیلی «پاسداران سیاسی»
مسعود رجوی در پیامش به پاسداران سیاسی نظام اشاره نموده که به قول او حتی در انتخاب مسئول اول «گروهک» بیکار نمینشینند و هرچه در توان دارند نثار میکنند. او همچنین به یاد خامنه ای و رفسنجانی میآورد که درگذشته هر دو هوادار مجاهدین بوده اند...
آیا وی به در میگوید که دیوار بشنود؟ آبا با این اشاره به منتقدین طعنه و گوشه میزند که سر جای خود بنشینید و «ایراد بنی اسرائیلی» نگیرند؟
اگر یکی از اهداف وی این بوده که نامه سرگشاده ایرج مصداقی را دور بزند موفق نشده است. نامه مزبور مستقل از نویسنده اش زنده است و تازه دارد کشف حجاب میکند.
...
در رابطه با انتخابات وقتی رفسنجانی میگفت «نمیگویم نمیآیم» مثل روز روشن بود که میآید و آمد.
مسعود رجوی هم در پیامش سفارش رفسنجانی را به خامنه ای میکند و میخواهد که با هم راه بیآیند.
آیا منظور مسئول اول مجاهدین بازی با تضادهای درون حکومت و دستکاری در شکافها است؟ او چشم دیدن رفسنجانی را ندارد و هردو دست همدیگر را خوب خوانده اند. رجوی میداند با روی کار آمدن جناحی که به جریان موسوم به «اصلاحات» نزدیک باشد و با خارجه هم کنار بیآید، کارش را بسا بغرنجتر میکند.
آیا او که میداند پیروزی رفسنجانی مترادف با تعادل (نسبی) در داخل نظام و تعامل (نسبی) با غرب است با پیامش خواسته پیشدستی کرده باشد و گرا بدهد؟...(...)... ؟ (چه گرایی؟)
میداند که اگر جنگ نشود همه استراتژی و قماری که روی آن گذاشته از بین میرود و مجاهدین هم سپر بلا میشوند.
آیا با شرکت بیش از ۵۰ درصد مردم در انتخابات پیش رو و روی کارآمدن رفسنجانی، مسعود رجوی حس کرده که بازی برای او تمام شده و با اشراف به این مسئله است که تیر در تاریکی میاندازد و کوچه باز میکند؟
_____________
وصیتنامه خامنه ای نیم قرن پیش
از آنجا که ارزش و اهمیت پرسش بالاتر از پاسخ است، پرسیدنی است:
آیا پشتیبانان مالی سازمان (خارجیها و مخصوصاً اعراب خلیجنشین) به خط «تفاهم» گرا داده و آنرا پیشنهاد کردهاند؟ (امثال بندربن سلطان میانه گرمی با رفسنجانی دارند.)
شیوخ عرب میخواهند تهران به تندروی و فعالیتهای مسئله ساز اتمی ادامه ندهد تا کافه بهم نریزد و اتفاق ویژه و غیرقابل کنترلی پیش نیاید، بهمین دلیل از رفسنجانی که با خاتمی و با خودشان (شیوخ) رابطه حسنه دارد استقبال میکنند.
(به لحاظ بین المللی رفسنجانی و خاتمی همریش و همتراز محسوب میشوند.)
چنانچه رفسنجانی به قدرت برسد عربستان دلیلی ندارد که به کمکهای مالی اش به اپوزیسیون ادامه دهد.
....
اگر «چرت و پرت»هایی که بافتم، تفسیر به رأی و وهم و خیال بنماید که هیچ. اما اگر درصد کوچکی از واقعیت داشته باشد آنوقت شأن نزول پیام مسعود رجوی به خامنه ای و رفسنجانی (که ظاهراً در رابطه با انتخابات است) بیشتر عیان میشود.
...
در پیام مزبور چند مسئله برجسته شده، از جمله اینکه از قدیم و ندیم سایه رفسنجانی بالای سر خامنه ای بوده است.
تأکید مسعود رجوی روی موضوع فوق، این سئوال را پیش میآورد که آیا عَلم کردن وصیتنامه خامنه ای که نیم قرن پیش نوشته شده و حاکی از آن است که وی بیشترین قرض را معادل ۳۲ تک تومانی از رفسنجانی گرفته، استدلال متینی است؟
این چه کشف و شهودی است که مطلبی را که بارها دیگران گفته اند و خود رفسنجانی هم اشاره کرده، حالا از وصیتنامه سال ۴۲ خامنه ای استخراج کنیم؟ چه چیزی را میخواهیم ثابت کنیم؟
_____________
آفتاب از کدام طرف درآمده ؟
از این گذشته، آفتاب از کدام طرف درآمده که مسئول اول مجاهدین خیرخواه نظام شده و راه برون رفت از مشکلات را پیش پای خامنه ای و رفسنجانی میگذارد؟
...
خط مشی و چه باید کرد رژیم برای بقایای خودش، به شما چه؟ مگه شما خیرخواه خامنه ای و رفسنجانی هستید و نکته مثبتی در آنها دیده اید؟ آن دو (بنا به دستگاه فکری خودتان) چه اقدام سیاسی قابل اتکایی داشتند و کدام بها را پرداخت کرده اند؟ چه اقدام مثبتی آن دو داشته اند که مخاطبشان قرار دادید؟
بگذریم که (در این شرایط) اصلاً نفس رابطه و پیغام و پسغام با کسانیکه شما آنها را در همین پیام کفتار و روباه لقب میدهید راه به ناکجاآباد میبرد.
راه و چاه نشان دادن به رژیمی که نقطه مقابل شما است و مدعی هستید قصد جانتان را کرده و موشک و راکت میزند، توجیه ندارد حتی اگر آخر پیام اشاره کنید که این رژیم رو به راه نمیشود و نرود میخ آهنی در سنگ.
...
پیام به خامنه ای و رفسنجانی خط خطی و ناهمآهنگ است. مسعود رجوی با نعل و میخ زدن هایش در این به اصطلاح مامه سرگشاده، نثر دقیق و منضبط خودش را (که در نوشته های دیگر از جمله در مقاله زیبای قلم به چشم میخورد) بهم ریخته است.
اینجا، صاحب پیام، تلوتلوخوران ساعتی میزان آن و ساعتی موزون این، رشته کلام را گم میکند و شنونده ای که آنرا گوش میکند نمیداند او دقیقاً چه میخواهد و چه میگوید.
_____________
بریم رای بدیم به رفسنجانی؟
پیام مزبور برای جوانان ایران چه رهنمودی دارد و چه راهی را پیش پای آنها میگذارد؟
خامنه ای که پیام را گرفته و «طبق رهنمود و خواسته شما» برای نجات نظام رفسنجانی را آورده است، رفسنجانی هم پسندیده و پذیرفته است. بسیار خوب. بقیه چکار کنند؟ رهنمود سیاسی پیام چیست؟
شنوندگان این پیام که چندی پیش فرمان «برپا، برپا» ی شما را شنیده اند که «در جاجای میهن اشغال شده تشکیل یگانهای ارتش آزادیبخش دهند» حالا چه تکلیفی دارند؟
در انتخابات شرکت کنند؟ همه بریم رای بدیم به رفسنجانی؟ اگر نه، پس اینها چیست که در پیام آمده؟
اگر آری، پس دلیل آنهمه مقابله با خاتمی چی بود؟
او که در عمل خیلی جلوتر از رفسنجانی بود. رفسنجانی چه گلی بر سر این نظام زده یا میتونه بزنه که خاتمی نزد یا نمیتونه بزنه؟
شما که میگوئید طالب خون و خونریزی کمتر هستید پس چرا تمام هّم و غم خودتان را در داخل و خارج کشور علیه خاتمی گذاشتید؟ (غرض از این سئوال نشان دادن تناقض ها است وگرنه کسی نمیخواهد سنگ خاتمی را به سینه بزند.)
یادتان میآید به صراحت به موسوی و کروبی نوشتید که خاتمی نفوذی خامنه ای است؟ او را در آب نمک خوابانده برای انتخابات بعدی!
لااقل بخاطر اینگونه پیش بینی های چپ اندرقیچی از خودتان انتقاد کنید.
...
در همین رابطه پیام مسعود رجوی در سال ۶۴ (نشریه مجاهد شماره ۲۵۱) در ارتباط با کاندیداتوری مهندس بازرگان که او را به «عمر سعد» تشبیه میکرد و از «خوردن نانی که از گندم ری» ساخته شده برحذر میداشت سند بسیار گویایی است.
«...ای وای بر شما که پیرانه سر به امید رسیدن به جاه و مقام به گور شهیدان لگد میزنید، ای ننگ بر شما و برآن مقام و ریاست و صدارتی که احیاناً میخواهید بدست آورید... آقای بازرگان حیا کن، حیا کن... دوران شیادی و حقه بازی بسر رسیده است... . اعلام شرکت در انتخابات منحوس خمینی کرده اند منتها یک غر و عشوه سیاسی میانه بازان هم آمده اند...
بحث در نام است و کام، بحث در جاه است و مقام... »
...
چرا این خیرخواهی و این خونریزی کمتر را (که در پیام به خامنه ای و رفسنجانی روی آن انگشت میگذارید) هنگامی که مهندس بازرگان کاندیدا شد نکردید و او «عمر سعد» شد؟ چرا آن همه فحش و فضیحت؟ حالا چه چیز تغییر کرده است؟
____________
«آنتی تز» استبداد دینی از او عقب تر است؟
در سه دهه گذشته تکیه کلام شما «مضحکه و نمایش انتخاباتی» بود. نبود؟ حالا چی شده که ورق برگشته و سخنی از تحریم انتخابات نیست؟
از پیام به خامنه ای و رفسنجانی درمییابیم که گویا استبداد ریر پرده دین میتواند در درون خودش «بازی تقسیم قدرت» را بپذیرد.
همانها که به تعبیر مولوی:
دستشان كژ، پايشان كژ، چشم كژ مهرشان كژ، صلحشان كژ، خشم كژ
میتوانند در درون خودش «بازی تقسیم قدرت» را بپذیرند. پس چرا «آنتی تز»ش که انقلاب هم کرده و پوسته ها شکسته، از او عقب تر است؟ چرا هرکسی که دم از پرسش و چون و چرا بزند مارک «پاسدار سیاسی نظام» میخورد؟
...
مسعود رجوی ۲۰ تیر سال ۸۸ نیز با عنوان «اندرز و پیشنهاد ما به مجلس خبرگان نظام» با سخنان غریبی خواستار این بود که چاقو دسته خودش را ببرد.
پیشنهاد کرد که خبرگان نظام، خامنه ای را که اینک برایش پیام میفرستد و پیش تر «تالی تلو حجاج بن یوسف و دعی بن دعی» توصیف مینمود برکنار نمایند و موقتاً آیت الله منتظری را جایگزین کنید تا مقدمات انتخابات آزاد تحت نظارت بین المللی براساس اصل حاکمیت مردم ایران فراهم شود. بعد هم بلادرنگ مجلس خبرگان را منحل کنند و...
آیا واقعاً نامه مزبور را یک انقلابی هوشیار که رنج بسیار برد و از پس ضربه اپورتونیستی سال ۵۴ برآمد، نوشته بود؟
گویی آن نامه احوالات منجم خوش خیالی را نشان میداد که رو به آسمان پر از ابر کرده و میگوید مریخ بیاید جای عطارد بنشیند بعد مشتری جایش را به زحل بدهد و بیدرنگ اورانوس برود آن طرف و ابرها آماده ریزش باران شوند...
هيچ نامي بيحقيقت ديدهاي؟
يا ز گاف و لام گل، گل چيدهاي؟
در عالم واقع چگونه منتظری که سایه او را اضدادش با تیر میزدند بیآید رئیس خبرگان شود و بعد خودش که کتاب در باره ولایت فقیه نوشته و شرح و تفسیر کرده آن را چپه کرده و منحل نماید؟
...
حالا در این پیام مسعود رجوی میگوید: اگر رفسنجانی که به قول خودش خامنه ای را به اینجا رساند آن روز دست به کار میشد و منتظری را به جای خامنه ای مینشاند دچار مصیبتهای بعدی نمیشد.
...
در پایان پیام که در آن شعار آشنای «زنده باد آزادی» غیبش زده، مسئول اول مجاهدین شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه و برقرارباد ارتش آزادیبخش ملی ایران میدهد.
مسعود رجوی در شروع نامه میگوید آقایان به خوبی میدانند که رأی حقیر مانند اکثریت قاطع و عظیم مردم ایران همانا «سرنگونی» نظام جور و جهل و جنایت در تمامیت آن است.
آیا واقعاً رأی اکثریت قاطع و عظیم مردم ایران «سرنگونی» نظام جور و جهل و جنایت در تمامیت آن است.؟ چه خوب.
اما اگر چنین است پس ضرورت این پیام چی بود؟...
...
درج این مقاله و همه نوشتههای من در سایتها و وبلاگهایی که مدح ستمگران میکنند ممنوع است.
سایت همنشین بهار
ایمیل
پیام مسعود رجوی به خامنه ای و رفسنجانی
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۲
و السلام علی من اتبع الهدی
آقایان به خوبی میدانند که رأی حقیر مانند اکثریت قاطع و عظیم مردم ایران همانا «سرنگونی» نظام جور و جهل و جنایت در تمامیت آن است.
بین خلق و مقاومت خلق و مجاهد خلق از یک طرف و رژیم ضد انسانی و ضد ایرانی و ضد اسلامی ولایت، هفت دریای خون موج میزند و هیچ چشم انداز دیگری جز امحای تمام عیار روباه و کفتار، در تاریخ سیاسی این میهن متصور و در تقدیر نیست. لیکن وضعیت ناگوار هر دو رأس را در این ایام تا حدودی درک میکنم.
یکی احمدی نژاد برایش کم بود که رفسنجانی هم افزوده شد و کوه بحران این بار به جای موش، گاومیش زائید. دیگری، در عین اینکه طناب دوسره شدن نظام را بر گردن آن یکی میاندازد، منتظر بفرما زدن آن یک برای شرکت در انتخابات است.
یکی از «حماسه اقتصادی» دم میزند و دیگری بی محابا فاش میکند که هم اکنون دولت به مردم و بانکهای داخلی و بنگاه ها و پیمانکاران ۹۵۰ هزار میلیارد تومان بدهکار است. چه کسی جز رفسنجانی در داخل رژیم میتوانست این عدد نجومی و سرسام آور را بر سر ولی فقیه بکوبد؟
راستی که طرفین در حماسه سازی آخوندی بر یکدیگر سبقت گرفته اند. یکی باد میکند و دیگری میترکاند. اکنون به زورآزمائی در گود «حماسه سیاسی» روی آورده اند.
ولی فقیه صراحتاً «حماسه سیاسی» خود را در برگزاری آرام و بیدردسر همین انتخابات خلاصه میکند.
به نظر میرسد اتاقهای تقطیر و تجمید و «تجمیع آراء» در کارگاه ولایت، از هماکنون به کار پرداخته اند.
رئیس مصلحت اما میگوید اما رژیم در مرحله خطر است و من آنرا پیش بینی کرده بودم و نوار ضبط شده دارم. ولی فقیه میگوید به «مُّر قانون» عمل میکند و یک رأی خفیه بیشتر ندارد.
«به مُرّ قانون عمل بشود... بنده حقیر مثل بقیه مردم یک رأی دارم و این رأی تا وقتی که در صندوق انداخته بشود هیچکس از آن مطلع نخواهد بود.» (خامنه ای)
رئیس مصلحت میگوید کشور در خطر است و منم چاره و شاه کلید مشکلات. پا را از این هم فراتر نموده میگوید خامنه ای آخوندی بود در خراسان. منش کرده ام یکشبه این چنان. هر چند که بسیاری از دوستان باسابقه از این کار من گله کردند.
از آن سو آخوند مفسدی وزیر اطلاعات به وکالت از خامنه ای رقیب را به سیلی خوردن انذار میدهد و بی هیچ ملاحظه میگوید که رفسنجانی مارش فتنه مینوازد و خط و نشان میکشد تمام جریاناتی که میخواهند در انتخابات حاضر شوند باید مرزشان را با فتنه و فتنه گران به وضوح مشخص کنند و ولایتمداری خود را نیز به اثبات عملی برسانند.
عجبا که هم باید با فتنه و فتنه گران مرزبندی کنند و هم باید ولایتمداری خود را آنهم در عمل به اثبات برسانند. هرچند هم که رفسنجانی از جمله در روز ۱۲ اردیبهشت بر روی منافقین تروریست تیغ میکشد افاقه نمیکند.
_____________
آقایان بس کنید این چه وضع است. این چه استخوان جویدن است که روح خمینی را در جهنم عذاب مضاعف میدهید.
هردو نفر بیاد دارید که روزگاری هوادار مجاهدین بودید و به آن فخر میکردید و به این خاطر از خلایق پولها میگرفتید.
آیا رفسنجانی نبود که میگفت نتها نمازی را که خدا از او قبول میکند همان است که در قزل قلعه پشت سر مجاهدین خوانده است؟ آیا خامنه ای نبود که در تعریف و تمجید از مجاهدین و کتابهایشان و دیدارهایش با حنیف شهید داد سخن میداد؟ روزگاری بود که در سالهای ۵۰ تا ۵۴ قبل از آنکه اپورتونیستهای چپ نما مجاهدین را متلاشی کنند، هرچه ما میگفتیم به گوش میگرفتید. رفسنجانی میگفت که خمینی بدون مجاهدین آب هم نمیتواند بخورد. اما بعداً تعادل چرخید و زبانهای تیز و شرزه شما در پی تقرب به خمینی و حطام دنیا بر ما به کار افتاد و بعد هم چماق و گلوله که تا همین امروز ادامه دارد.
بخوبی میدانید که اغلب آخوندهای حاکم مانند شما همانها هستند که در زمان شاه به قول قرآن از ترس و بیم چشمانشان در حدقه مانند کسی که مرگ او را فرا گرفته باشد میچرخید و به مجاهدین مینگریستند اما وقتی که ترس از آن رژیم به سر رسید بگفته قرآن با زبانهای تیز به تاخت و تاز و آزار ما پرداختند:
فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُم بِأَلْسِنَه حداد...
اما خدا کردارتان را در حق این مردم و فرزندان رشیدشان تباه کرد و به این روز نشاند فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ
و اکنون یکدیگر را میدرید و میجوید.
چهل سال پیش هردو از شیفتگان مجاهدین بودید. اما همانطور که در قرآن آمده است در شمار آنان بودید که هرگز آرمان و اعتقاد و دین و ایمانی ندارند. أُوْلَئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا
آری دین سرمایه دنیا و اسباب کسب و کار شما بود و خمینی آنرا بارز نمود.
_____________
بگذریم، اکنون مجاهدین و دیگر فرزندان رشید ملت به کنار، دستکم خود را و رژیم خود را دریابید. هرچند که کار از کار گذشته و کمترین احتمال نیست که این شیفتگان و هواداران نگونبخت چهل سال پیش مجاهدین، به گوش بگیرند. هرچند که از ۳۲ سال پیش به کرات گفته ایم که هیچ امیدی به اصلاح و استحاله رژیم ولایت فقیه نباید بست و در عمل هم به اثبات رسیده و اکنون با بن بست و بحران سرنگونی دست و پنجه نرم میکنید اما من باز هم از جانب نسلی که در این ده ها در مصاف با طاغوتهای زمانه یکدم نیاسود آنچه شرط بلاغ است با شما میگویم خواه پند گیرید و خواه ملال.
هدف هرچه کمتر شدن خون و خونریزی است.
این هم واضح است که هم کیشان و هم خطان و متحدان عینی شما و استمالت گران یکصد بار رژیم شما را بر مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران ترجیح میدهند و همین پیام را هم به گونه ای که میخواهند در چهارچوب اوهام خود علیه تنها جایگزین دموکراتیک، تعبیر و تفسیر میکنند.
علاوه براین شما حق دارید که بگوئید براندار راه نشین یک لاقبا و خارج از نظام را که از هرسو زیر تیغ و هدف رگبارها است چه به این حرفها ! و اصلاً انتخابات ما به تو چه ربطی دارد؟ هرچند که خودتان و اذناب، حتی در برابر انتخاب مسئول اول «گروهک» بیکار نمینشینید و هرچه در توان دارید نثار میکنید.
حق دارید که بگوئید دوباره زیر سر «گروهک» بلند شده و کوتاه باید گردد!
این را هم میدانم که «ابوالفضل زهره وند» کارشناش امورات تروریستی شما از جانب شورای عالی امنیت شما در راه عراق است تا دیر نشده فکری به حال اشرف و لیبرتی بکند. زمینه سازی ها را قبل از او کوپلر و چماقداران و پاسداران سیاسی نظام انجام داده اند.
هرچند که هجمه ۱۲ دولت تا کنون کفایت نکرد (آثار بمباران مقرهای مجاهدین را فیلم نشان میدهد)
همچنین حق دارید مانند قیام ۸۸ هیچ اعتنایی به اندرزها و پیشنهادات ما به خبرگان که رئیس آن رفسنجانی بود نکنید (اندرز و پیشنهاد ما به مجلس خبرگان نظام. مسعود رجوی ۲۰ تیر ۱۳۸۸)
لیکن من بر خلاف او نمیگویم که ما پیش بینی کرده بودیم ! فقط یادآوری میکنم که خودکرده را تدبیر نیست.
اگر رفسنجانی که به قول خودش خامنه ای را به اینجا رساند آنروز دست به کار میشد و منتظری را به جای خامنه ای مینشاند دچار مصیبتهای بعدی نمیشد!
الغرض اگر شما هم نمیشنوید لااقل بگذارید اهل «بصیرت» در داخل نظام شنیده باشند.
_____________
برای روشن شدن موضوع ابتدا قسمتی از وصیتنامه خامنه ای را که توسط خود او در ۱۶ مهر ۱۳۸۸ منتشر شده، برایش بازخوانی میکنم... (این وصیتنامه که در خرداد سال ۴۲. ۲۷ شوال ۱۳۸۲تنظیم شده نشان میدهد که وی بیشترین قرض را معادل ۳۲ تومان از رفسنجانی گرفته است. خود خامنه ای نیم قرن پیش میگوید که بیشترین مبلغ را به رفسنجانی مقروض بوده است.
[ریز قرضها در نوار اشاره شده که من ننوشته ام]
همه میدانند که در روزگار خمینی خامنه ای به لحاظ سیاسی نیز سرآپا مدیون رفسنجانی بوده است بنابراین باید اعاده کند. در غیر اینصورت بیرون کشیدن و دورانداختن استوانه نظام بر سر خودش آوار میشود.
از آنزمان که خاتمی و اطرافیانش رفسنجانی را به «آقاسی» تبدیل کردند و نگذاشتند رئیس مجلس رژیم بشود گفته بودیم که وضعیت رفسنجانی میزان الحراره و انعکاس وضعیت رژیم در تمامیت آن است. زیرا در زمان خمینی، از ابتدا تا انتها نفر بعد از او بود.
_____________
۱- خامنه ای باید راه ریاست جمهوری رفسنجانی را هموار کند و به تقسیم قدرت با او تن بدهد.
۲- رفسنجانی باید پیرانه سر ترس را کمی کنار بگذارد و بلادرنگ برای انتخابات ریاست جمهوری رژیم ثبت نام کند. این تعارف که «من بدون موافقت ایشان وارد عرصه نخواهم شد» در محذور گذاشتن مضاعف خامنه ای است و باید از آن دست بکشد.
۳- خامنه ای همچنان که در ۸ سال گذشته با احمدی نژاد بساط رفسنجانی را جمع کرد، حالا باید به شیوه مرسوم دیو و دد، باند احمدی نژاد و رحیم مشائی را با رفسنجانی از دور خارج کند.
۴- خامنه ای باید هرطور شده رفسنجانی را در «اتاق تجمیع آراء» بیرون بکشد و در قدمهای بعد به شیوه خمینی، با او جام زهر بنوشد.
این تنها راه برای خامنه ای است. اگر خامنه ای این ظرفیت و توان را ندارد به خودش و ساختار رژیم ولایت فقیه مربوط میشود که جز در انقباض دائمی بر سر پا نیست. این علامت سقوط محتوم است.
در ورای همه این حرفها، حرف آخر را خلق اسیر و پیشتازان در زنجیرش میزنند.
مرگ بر اصل ولایت فقیه
برقرار باد ارتش آزادیبخش ملی
رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی مردم ایران ضامن پیروزی محتوم خلق ما است.
مسعود رجوی ۱۸ اردیبهشت ۹۲