بعد از «شیرعلی مردان» میخواستم قصه پر غصه «مسیح» و «دشتی» (مسیح بُلوَردی و دشتی گله زن) را تعریف کنم. به اصطلاح «یاغیان»ی که سالها ژاندارمری و امثال تیمسار اویسی را در کوه و کمر به دنبال خود دواندند و مضمون اصلی طغیانشان، اعتراض به بیداد زمانه بود.
مسیح و دشتی سال ۱۳۴۷ به خاک افتادند.
...
از آنجا که آن دو قشقایی بودند و زندگی پرماجرایشان از اسب و کوچ و کوه و تفنگ و از فراز و نشیب و رنگ و وارنگی که ایل قشقایی از سر گذرانده جدا نبود، به بستری که در آن نشو و نما کردند میپردازم. به ایل قشقایی.
ایل نقشآفرینی که چهرههای ماندگارش گرچه به میهمانی خاک رفتهاند اما در ذهن و قلب هر قشقایی حی و حاضرند.
... خدیجه بیبی، ناهید بیبی، فرخ بی بی، صولتالدوله، میرزا فرج الله میرپنجه که در گرایش صولتالدوله و دیگر افراد ایل قشقایی به مشروطیت تاثیر زیادی داشت، جهانگیرخان، حاج ایاز، محمدابراهیم متخلص به مأذون قشقایی، ناصرخان و خسرو خان، خواهر زادهاشانبهمن بهادری قشقایی ، بُلُوط جعفرلو، محمد جهانگیر، محمد نوروز طیبلو، محمد محمدقلی، «مسیح» و «دشتی»، خُردُل و بستان و حیدر و مهدیقلی، (برادران موصلو)، جهان پولاد و عطا و حسن و جعفر کشکولی، فریبرز نجفی، مراد قشقایی، لطفالله طاهری، ارزین بهرامی، علی باز، الله قلی، مهین جهانگیری و ...
کسانیکه گرچه غایب اند اما گویی حاضرترین حضارند.
در تاریخ و فرهنگ ایران زمین نقش ایل قشقایی تردید برنمیدارد.
متاسفانه شماری از پژوهشگران بدون توجه به مکانیزم و پیچیدگی روابط درونی ایلها (از جمله قشقایی)، به امتناع انصاف و واقع بینی دچار شده و ایستادگی به حق امثال خسرو خان و جعفر کشکولی را در برابر بیداد زمانه خویش به فئودالیزم و امپریالیسم نسبت میدهند.
آنان بدون توجه به «درجه معنی کلمات» از یاغیگری جز راهزنی یا تجزیه طلبی درک دیگری ندارند.
اگر آن ترک شیرازی بهدست آرد دل ما را...
فارس در تاریخ معاصر کشور ما موقعیت ویژه دارد. جایی واقع شده که کرانهها و پسکرانههای جنوب ایران را به میانه آن متصل میکند، همچنین مهد ایلات و عشایر است که خودش تعدّد اقوام را به دنبال دارد و همچنین تحرک اجتماعی را بالا میبرَد.
وقتی ایران صاحب نداشت و استعمارگران به تصاحب آن خیز برداشتند قرارگاه مهم شان از جمله فارس خوش آب و هوا بود.
...
در منابع موجود نخستین مرتبهای که از ترکان فارس صحبت به میان آمده، سفرنامه ابن بطوطه است. وی که سال ۷۰۴ شمسی (۱۳۲۵ میلادی) وارد ایران شده در شرح سفر خودش از اصفهان به شیراز به ترکان فارس (ترک شیرازی) اشاره میکند.
...
ترک شیرازی در غزلیات حافظ هم دیده میشود و برخی معتقدند واژه ترک که ۲۱ بار در دیوان او آمده، فقط معنی زیباروی نداشته و منظور حافظ همان ترکان قشقایی (ساکن فارس) است.
جدا از یک جهانگرد پرتغالی به نام آنتونیو تنریرو Antonio Tenreiro که در سال ۸۹۹ شمسی (۱۵۲۰ میلادی) عازم دربار ایران بوده و حوالی شیراز به قبایل ترک زبان برخورد نموده، یکی دو جهانگرد دیگر هم از ترکان در فارس و نوع زندگی و کوچشان نوشتهاند.
قشقاییها در کوران حوادث
از عصر صفوی به بعد ایل قشقایی در تحولات سیاسی ایران صاحب نقش بود. وقتی پرتغالیها جزیره هرمز را اشغال کردند و مثل مور و ملخ به سواحل و جزایر خلیج فارس ریختند، قشقاییها بودند که به یاری قوای حکومت شتافتند و ورق را به سود ایران برگرداندند.
در دوران نادرشاه رئیس ایل «جان محمد آقا» بود و فرزندانش اسماعیل خان (رئیس بعدی ایل) و حسن خان، این دو نفر با سوارانشان نادرشاه را در فتح هندوستان یاری رساندند. بگذریم که نادر قدر همراهی ایل قشقایی را ندانست. اسماعیل خان را کور کرد و حسن خان را کشت و ایل را هم مجبور کرد تا بسوی دره گز، کلات نادری و سرخس در خراسان کوچ کنند.
نوبت کریم خان زند که رسید، اسماعیل خان نابینا در نامهای از او درخواست کرد که بگذارد که ایلش به فارس بازگردد. کریم خان پذیرفت و قشقاییها به فارس بازگشتند.
در پیامد مرگ کریم خان زند، اسماعیل خان هم کشته شد.
(به ریز حوادث نمیپردازم)
...
در دوران قاجار همزمان با جنگ هرات و تجاوز نیروهای انگلیسی به جنوب ایران و اشغال بوشهر، حضور نیروهای قشقایی تعیین کننده بود و آنان در جنگ «ننیزک» اشغالگران و مستخدم کمپانی هند شرقی «سـر جیمـز اوتـرام» را به خاک سیاه نشاندند.
در آن دفاع شورانگیز بسیاری از قشقاییان از جمله محمدقلی خان ایلخانی، لطفعلی خان برادرزادهاش، باقرخان تنگستانی و پسر رشیدش احمدخان جان باختند.
آیا انگلیس که در جنگ ننیزک از عشایر قشقایی توپوزی خورد دست از توطئه برداشت؟ ابدا. از طریق دریا خرمشهر (مُحَمّرَه) را گرفت...
جنگ ننیزک سال ۱۲۳۵ شمسی (۱۸۵۶ میلادی) اتفاق افتاد. ننیزک روستایی در میانه بوشهر و برازجـان است.
...
نوبت به آقامحمدخان قاجار رسید که تا میخش را کوبید دیواری کوتاهتر از ایل قشقایی ندید و برای قلع و قمع آنان به گندمان (در دامان زاگرس) لشکر کشید. اما قشقاییها به کوه زدند و دشمنانشان دست خالی باز گشتند.
در همان دوران شماری از طوایف لر و کرد که به همراه کریم خان زند به فارس آمده بودند به ایل قشقایی پیوستند و آقامحمدخان انتقامش را از ایل قشقایی با جابجایی قسمتی از ایل به شمال ایران گرفت.
از شرح دوران «جانی خان» بنیانگذار ایل قشقایی و دیگر رؤسای ایل (محمد علی خان، محمد قلی خان، و سلطان محمد) میگذرم و میرسیم به زمانه اسماعیل خان صولتالدوله که هر قشقایی حق دارد به او افتخار کند. کمتر کسی است که به صولتالدوله (پدر ناصر خان و خسرو خان) احترام نگذارد. حتی دشمنانش که وی در زندانشان جان باخت میدانستند با بیگانه کنار نمیآید.
ناصرحان در مصاحبهای که پیش از مرکش با دکتر حبیبالله لاجوردی داشته است اشاره میکند که پیش از انقلاب وقتی در پاریس آیتالله خمینی را دیدم وی از پدرم (صمصامالدوله) با احترام فراوان یاد کرد.
در سال ۱۲۸۳ (۱۹۰۴ میلادی) که صولتالدوله ایلخان شد، قشقاییها دوباره قدرت و همبستگی پیشین را به دست آوردند. در این دوران که مظفرالدین شاه با حال نزار حکومت میکرد صولتالدوله در شیراز خدایی میکرد. البته وی رقیب قدرتمندی داشت به نام قوام الملک (محمد رضا خان شیرازی قوام الملک سوم)
...
در پی حمایت خاندان قوام الملک از سلطنت طلبان، قشقاییها در صف حامیان مشروطه درآمدند. وقتی بختیاریها بر تهران تسلط پیدا کردند و قوام هم مثل هر مستبد دیگری، سمت وزش باد را تشخیص داد و درکنار آنها قرار گرفت، صولتالدوله، اتحادی ضد بختیاری و ضد قوامی با شیخ خزعل و صدر الاشراف (والی پشت کوه) برقرار کرد که به اتحاد جنوب معروف شد.
واسموس، لورنس آلمانی در ایران
در فارس جنگ داخلی دامن گرفت و انگلستان در آن دخالت میکرد. انگلیسیها که انحصار نفت را در خوزستان در دست داشتند از اتحاد جنوب و همآهنگی صولتالدوله قشقایی با شیخ خزعل و صدرالاشراف، احساس خطر میکردند. آنها از مسئله راهزنی و عوارض زیادی که نیروهای عشایری در جاده بوشهر- شیراز (که شریان اصلی تجارت بریتانیا در ایران بود) طلب میکردند هم، بیمناک شده بودند.
چون این راه از میان زمینهای قشقاییها میگذشت انگلیسیها همه چیز را زیر سر صولتالدوله میدیدند و بههمین دلیل کنسولگری انگلیس در شیراز جانب رقیب او قوام الملک را گرفت.
فارس بار دیگر در جنگ جهانی اول، به آشفته بازار تبدیل شد و متحدین و متفقین هردو در پی یارگیری و جای پا در ایران (و در فارس) هم بودند.
...
آلمانیها دو گروه از عواملشان را به کشور ما فرستادند. مامورین فرستاده شده به ایران را ویلهلم واسموس، Wilhelm Wassmuss کنسول سابق آلمان در بوشهر رهبری میکرد و او روابط دوستانهای با سران عشایری هم پیدا کرد.
واسموس در شیراز هم مدتی کنسول آلمان بود. با اینکه بین راه در جنوب فارس، انگلیسیها دو دستیار آلمانی وی را با تجهیزات و رمزهای سرّی گرفتند. او خودش را از تک و تا نیانداخت.
وی به لورنس آلمانی The German Lawrence همچنین «لورنس پرشیا» The Lawrence of Persia مشهور شده بود. فیلم دلیران تنگستان تاثیرگذاری او را در تنگستان و دشتستان (ایران) نشان میدهد. ولی بوشهر کجا، شیراز کجا.
هواداران واسموس دور از او در تنگستان و دشتستان بودند.
قوام الملک گلوله میخورد
قوام الملک که میدانست واسموس دستش به تنگستانیها نمیرسد، با نیروهایش به سمت شیراز پیشروی کرد ولی ۱۷ اسفند ۱۲۸۶ (۸ مارس ۱۹۰۸) با ششلول نعمت الله بروجردی کشته شد.
پس از آن ماجرا، پسر قوام با کمک افسران هوادار انگلیس در ژاندارمری، شیراز را گرفت. (شرح وقایع بسیار بیشتر از این است و به ناچار کوتاه میکنم)
...
چون بیم این میرفت که طرفداران آلمان در کشور (که در ارتش هم بودند) به کودتا دست بزنند نیرویی جدید از افسران انگلیسی و سربازان ایرانی به نام پلیس جنوب تشکیل شد.
واسموس آلمانی هم به این فکر افتاد که با کلانتر کازرون و ایلخان قشقایی (صولتالدوله) روی هم بریزد و در مقابل پلیس جنوب بایستند.
صولتالدوله که از توطئه انگلیسیها به خاطر حمایتشان از قوام و همچنین تشکیل پلیس جنوب کفری بود، از این اتحاد استقبال کرد و علیه انگلیسیها وارد جنگ شد.
...
اردیبهشت ۱۲۹۷ (می ۱۹۱۸) نیروی بزرگی از قشقاییها به دستهای از نیروهای پلیس جنوب یورش بردند. نیروهای انگلیسی در صحنه بودند و حتگی سنگین بین دو طرف در گرفت اما قشقاییها کاری از پیش نبرده و قاطعانه دفع شدند.
با فروکش کردن آتش جنگ جهانی اول در اروپا، واسموس راهی قم شد که البته
آنجا انگلیسیها دستگیرش کردند.
صولتالدوله جانب مشروطه خواهان را میگیرد
در عصر مشروطه صولتالدوله قشقایی، جانب مشروطه خواهان را گرفت و روبروی استبداد سیاه قجری ایستاد و این در حالی بود که روس و انگلیس به میهن اشغال شده ما مثل گوشت قربانی نگاه میکردند و هر کدام میخواست آن را با دندانهایش تکه پاره کند.
کمکم به دوره رضا شاه میرسیم. سال ۱۳۰۵ شمسی (۱۹۲۶ میلادی) صولتالدوله و پسر بزرگش ناصرخان به عنوان نمایندگان مجلس جدید به تهران فراخوانده شدند، اما آن دو در واقع زندانی شاه بودند و وادار به همکاری با دولت مرکزی در خلع سلاح ایل قشقایی شدند.
آن دو با اینکه مصونیت نمایندگی مجلس را داشتند، اسیر تیر بلا شده، به زندان افتادند و فرماندهان نظامی، آقا بالاسر طوایف قشقایی شده، قانون خدمت اجباری شاه و نظام جدید مالیاتی را در ایل قشقایی در دستور کار قرار دادند. این وسط افراد فاسدی که بین ماموران مالیاتی جا خوش کرده بودند، شنگول و منگول به فکر سوءاستفادهها افتادند و بار خودشان را بستند.
سه سال بعد در بهار ۱۳۰۸ (۱۹۲۹ میلادی)، خون ایلیاتیها از بگیر و ببندهای آقا بالاسرهای مستبد حکومت به جوش آمد و در واکنش به آنچه زورگویی و وحشیگری میگفتند سر به عصیان گذاشتند و قیامی سراسری در جنوب ایران با مرکزیت قشقاییها پا گرفت.
چندین ماه زد و خورد ادامه داشت تا اینکه دولت مرکزی عهدنامه متارکهای را امضا کرد که بنا بر آن میبایست صولتالدوله و ناصرخان دوباره به عضویت مجلس در میآمدند، فرماندهان نظامی، طوایف را ترک میکردند و عفو عمومی صادر میشد.
با این حال دولت مصمم به پایان دادن به نظام کوچ نشینی در ایران بود و بعد از لُرها، کردها و عربها به قشقاییها هم بند کرد.
سال ۱۳۰۱ شمسی (۱۹۳۲ میلادی) قشقاییها دست به قیام دیگری زدند که به جایی نرسید. دو سال بعد صولتالدوله در یکی از زندانهای رضاشاه جان داد و همه جا پیچید او را کشتهاند.
واقعش قشقاییها نوعی «بدبیاری» هم داشتند. جانب هر کسی را که میگرفتند به نوعی بازنده میشد. از لطفعلیخان زند حمایت کردند اما این آقامحمدخان قاجار بود که صحنه را در دست گرفت و بعد انتقامش را از قشقاییها گرفت. جدا از لشکر کشی، آنان را آلاخون والاخون هم کرد.
...
از مشروطهخواهان حمایت کردند امثال قوام الملک و ناصرالملک مستبد میوهاش را چیدند و به کودتای سردار سپه انجامید. با رضا شاه همکاری را شروع کردند به زتذانش افتادند و ازمابهتران خود او را هم به تبعید فرستادند.
با محمد رضا شاه خواستند کنار بیایند حتی وکیل مجلس و..شدند اما نهایتاً کار به تعقیب و گریز و زندان و تبعید کشیده شد.
پشت دکتر مصدق رفتند و از ملی شدن نفت حمایت کردند، آمریکا و انگلیس به کمک شاخکهایشان در ایران، کودتا کردند.
بعد از انقلاب رو به آیت الله خمینی آوردند. انحصارطلبی حکومت و تنظیم رابطههای غلط ، از هر دو سو جانهای پاکی را گرفت و خودشان هم به ناچار مجدداً به کوه زدند.
خسرو خان و جعفر کشکولی و...را به دار کشیدند و ناصرخان و...به غربت رفت.
پیشتر هم که با واسموس آلمانی علیه انگلیسیها متحد شدند. جنگ به زیان آلمان مغلوبه شد و خود واسموس در شرایط سخت معیشتی افتاد و درگذشت...
بگذریم...
...
صولتالدوله در زندان درگذشت و کمی بعد رضا شاه تصمیم به تخته قاپو کردن عشایر گرفت و از طریق بستن مسیرهای کوچ، عرصه را بر قشقاییها تنگ کرد.
قرار بود عشایر به کشاورز تبدیل شوند اما سیاست حکومت باعث گرسنه ماندنشان شد. (اگرچه این نیت را اصلاً رضا شاه نداشت.)
اسکان اجباری، خسارات جانی فراوان در پی داشت و دامهای بسیاری هم از بین رفتند. مردمی که از کشاورزی سررشته نداشتند و ایلیاتی بودند مجبور به کشاورزی شدند.
آلمانیها و فرودگاه اضطراری در فراشبند
متفقین به کشور ما ریختند. با اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، رضاشاه از سلطنت کنار ماند و ناصر خان و برادرش خسرو خان از تهران به سوی فارس بازگشتند. ناصر خان که ایلخان و راهبر ایل محسوب میشد کنترل تمامی اراضی ایل قشقایی را به دست گرفت و دستور به از سرگیری کوچ داد.
چه بسا فکر میکرد آلمانیها بعد از قفقاز، تمرکزشان را روی ایران خواهند گذاشت و کشور از دست انگلیسیها راحت خواهد شد.
در تضاد با انگلیس ناصر خان نیز مثل برخی ملیون به آلمان دلخوش بود.
در بهار ۱۳۲۱ شمسی (۱۹۴۲ میلادی) ناصر خان به شولتسه هولتوس آلمانی، در فیروز آباد جا و مکان داد و وی مشاور نظامی ناصر خان شد.
از سوی دیگر، یک آلمانی به نام کنستانتین یاکوب هومل با کمک قشقاییها اقدام به احداث باند فرودگاهی در فراشنبد (دژگاه، روستایی از توابع بخش دهرم در استان فارس) نمود که هدف از این اقدام، آماده سازی زمینه برای ارسال تجهیزات نظامی برای قشقاییها و فرود اضطراری جنگندههای آلمانی در این محل بود.
آلمانیها از این اقدامات دو هدف داشتند. نخست، میخواستند نیروهای متفقین را در مناطق جنوبی ایران مشغول سازند تا مانع از حضور آنان در جبهه خط مقدم بشوند و دوم، قصد داشتند که با انهدام خطوط راه آهن سراسری ایران، مانع از انتقال کالا و تجهیزات نظامی به شوروی شوند. گفته میشد دو تن از برادران ناصر خان به نامهای ملک منصورخان و محمدحسین خان که در انگلیس درس میخواندند به آلمان رفته و به عضویت ارتش آلمان در آمده بودند. در بین قشقاییها شایع شده بود که در صورت پیروزی آلمان بر متفقین، ناصر خان به تاج و تخت میرسد.
سپهبد شاهبختی برای سرکوب کفش و کلاه میکند
در ارتش ایران هواداران آلمان کم نبود و انگلیسیها که از اتحاد آنان با قشقاییها بیمناک بودند، ابتدا تلاش کردند با پیشنهاد پرداخت پنج میلیون تومان وجه نقد و حمایت از خودمختاری قشقاییها با ناصر خان کنار بیایند که وی تسلیم نشد و مذاکره با وی جواب نداد.
انگلیسیها دولت ایران را وادار کردند تا سپهبد شاهبختی را فرمانده نیروهای جنوب و به استانداری فارس منسوب کند.
شاهبختی که به سرسختی و قاطعیت شهره بود قصد داشت با استقرار نیرو و بمباران مسیرهای کوچ، قشقاییها را به بیابانها براند اما رهبران ایل دستش را خواندند و عبور قشقاییها از مسیرهای صعب العبور کوهستانی نقشه شاه بختی را بهم زد.
در نهایت جنگ با حمله نیروهای تحت فرمان شاهبختی به قشقاییها آغاز شد. در آغاز قشقاییها پیروزیهای زیادی به دست آوردند اما با یورش نیروهای ایلات خمسه که توسط انگلیسیها تجهیز شده بودند ورق برگشت و ناصر خان دستور عقب نشینی داد.
ایلات خمسه شامل ایلهاى ترکزبان «اینانلو»، «بهارلو»، «نفر»، ایل عرب زبان «عرب» و ایل «باصری» که به زبان فارسى سخن مىگویند، بود.
ایلات خمسه در اصل بهوسیله حکومت قاجار براى مقابله با ایل قشقائى تأسیس شد.
دولت میخواست کار قشقاییها را یکسره کند. انگار با قوای کشوری بیگانه روبروست.
شقاقی تو حرف مرا گوش کن
نبرد بعدی ۸ تیر ۱۳۲۲ (۳۰ ژوئن ۱۹۴۳) در سمیرم اتفاق افتاد، ستون نظامیای که به رهبری سرهنگ حسنعلی شقاقی و به درخواست سپهبد شاهبختی به سمیرم اعزام شده بودند، علیرغم میل شقاقی، با دستور از بالا وادار به جنگ با قشقاییها و متحدان بویر احمدیشان شدند، جنگی که نتیجهاش شکست سنگین نیروهای دولتی بود.
قدیمیهای روستای «قمیشلو» این جنگ سمیرم و رجز خوانی طرفین را به یاد دارند.
قمیشلو دهی است از دهستان سميرم پايين بخش حومه ٔشهرستان شهرضا
من بخشی از اشعار را اشاره میکنم.
...
شقاقی تو حرف مرا گوش کن
بیا پنبه از گوش بیرون بکن
تو جنگ یلان را کجا دیدهای
صدای سم اسب نشنیدهای
بیا ای شقاقی شنو این زمان
حرکت نما زود بر اصفهان
جوانان ایران مکن چاک چاک
اگر بیم داری ز یزدان پاک
جدا ار کتاب «نبرد سمیرم» نوشته کاوه بیات، در خاطرات میرزا مهدی خان ممتحن الدوله ، همچنین در رمان «سووشون» اثر سیمین دانشور و در قطعه سمیرمی که احمد شاملو سروده به جنگ سمیرم اشاره شدهاست.
...
سپهبد شاهبختی به سرعت فارس را ترک کرد و سرلشکر جهانبانی با حضور مرتضی قلی خان بختیاری و یک افسر انگلیسی به نام کلنل رابرت، پیمان صلحی را با قشقاییها به امضا رساند که به موجب آن، مقرر گردید قشقاییها خودمختاری خود را حفظ کنند، در عوض سلاحهای غنیمتی ارتش از سوی قشقاییها باز گردانده شود و از ناآرامی ایلات جلوگیری به عمل آید. همچنین خسرو خان به ریاست ایل منصوب گردید و به ناصر خان هم اجازه داده شد تا به عنوان نماینده فیروز آباد، به مجلس برود.
...
در این بین نیروهای اساس (آلمان) که از عدم پذیرش پیشنهادشان به برادران قشقایی برای پیوستن به این نیرو عصبانی بودند به آنها تهمت جاسوسی زدند و دستگیرشان کردند، البته با فشار ارتش آلمان، هیتلر دستور آزادیشان را داد. از سوی دیگر عوامل آلمان که نتوانسته بودند ناصر خان را به برهم زدن توافقنامه (با انگلیسیها) راضی کنند مخفیانه با تلگراف از آلمان خواستند که با نگاه داشتن برادران قشقایی به عنوان گروگان، ناصر خان را تحت فشار بگذارند که البته به خاطر اینکه قبل از رسیدن تلگراف، مرغ از قفس پریده و آن دو به ترکیه رسیده بودند، نقشه بهم خورد.
...
دو برادر هنگامی که میخواستند از مرز عراق وارد ایران شوند توسط نیروهای انگلیسی بازداشت شده به قاهره منتقل شدند. پس از آن انگلیسیها ناصر خان را تهدید کردند که در صورت عدم پس دادن ماموران آلمانی (که در اردوی ناصر خان بودند) برادرانش را به جرم همکاری با متحدین اعدام خواهند کرد و همچنین قشقاییها را به صورت مستقیم مورد حمله قرار خواهند داد. تحت این فشارها ناصر خان مجبور به پذیرش پیشنهاد انگلیسیها شد.
در سال ۱۳۲۴ شمسی (۱۹۴۵ میلادی)، همزمان با ماجرای حکومت ملی آذربایجان، خیزش عشایری دیگری در جنوب رخ داد که از آن میگذرم...
قشقاییها جانب دکتر مصدق رامیگیرند
بیاییم جلوتر زمانیکه دکتر مصدق نخست وزیر شد و مسئله نفت بر سر زبانها افتاد.
در جریان ملی شدن نفت قشقاییها جانب دکتر مصدق را گرفتند. البته از زمان والیگری مصدق در فارس با او ارتباط دوستانه داشتند به همین خاطر و همچنین به خاطر مبارزه همیشگی شان با پهلویها، برادران قشقایی به عضویت جبهه ملی درآمدند.
در بررسی قرارداد گس-گلشائیان، خسرو قشقایی به عنوان منشی مصدق مشغول بود. در کمیسیون نفت برای بررسی ملی شدن نفت نیز وی تلاشهای بسیاری در کنار مصدق کرد.
....
ناصر خان قشقایی طی یک مصاحبه در آمریکا، وزیر خارجه آن طرف را به طرفداری از انگلیسیها متهم نمود و اظهار کرد در صورت حمله هر قدرت خارجی به ایران ایل قشقایی به جنگشان خواهد رفت.
همین هشدار انگلیسیها و دربار را واداشت تا دست به تحریکاتی علیه قشقاییها بزنند و شایع شود که قشقاییها قصد شورش در برابر دولت دکتر مصدق را دارند.
...
برای پایان دادن به این مسائل ناصر خان در یک سخنرانی در مجلس سنا حمایت همهجانبهاش را از دکتر مصدق اعلام کرد و در نامهای به وی اظهار داشت که حاضر است یک سوم زمینهای کشاورزی اش را در اختیار دولت بگذارد تا صرف هزینههای جاری دولت شود.
وی در قیام سی تیر ۱۳۳۱ مردم را به اعتراض دعوت نمود و همچنین تهدید کرد که برای حمایت از مصدق در فارس قشقاییها به پادگان شیراز حمله خواهند نمود.
میدانیم که در جریان کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ شاه میخواست به شیراز برود تا از پایتخت دور باشد، اما کرمیت روزولت وی را برحذر داشت و گفت «قشقاییها بدترین دشمنان تاج و تخت شاه» هستند...
قشقاییها تمامی پیشنهادهایی را که کودتاگران برای جلب نظر ایشان داده بودند رد کردند و به دکتر مصدق پیشنهاد دادند که همراه ایشان به فارس بیاید تا از او حمایت کنند اما وی پیشنهادشان را نپذیرفت.
...
ناصر خان به ایل آماده باش داد و در تلگرافی سرلشکر زاهدی را نکوهش کرده به او پیشنهاد داد به ملت بپیوندد و از شاه و انگلیسیها دوری کند.
از آنجا که راهبران ایل در پیامد کودتای ۲۸ مرداد، حاضر به کوتاه آمدن نبودند با از دست دادن دار و ندارشان از خانه و کاشانه خود (چادر و کوچ) کنده شده، زندان و تبعید در انتظارشان بود. یا بالاجبار راهی غربت شدند و از مردم و وطن خویش دور ماندند.
انقلاب هم که شد زندان و آوارگی پایان نیافت
پس از تبعید برادران قشقایی، دولت سیاستی نو را برای واداشتن قشقاییها به زندگی شهرنشینی در پیش گرفت. کمیابی مراتع، توسعه سرمایهداری، محدودیتهای ایجاد شده توسط دولت و تضعیف نهادهای طایفهای اختلالات گستردهای پدید آورد که زندگی عشایری را ناممکن میساخت،
همه اینها سبب شد که هزاران ایلیاتی دست به مهاجرت به شهرهایی چون شیراز، آبادان، بوشهر و اهواز بزنند و به عنوان کارگر در صنایع نفت و کارخانهها مشغول به کار شوند. تغییر در شیوه زندگی، کنترل مستقیم دولت بر قشقاییها را آسان کرد و آنان اتحاد ایشان را از دست دادند.
...
وفادارى به دکتر مصدق و آرایش نظامى دربرابر کودتاگران، تاوان سنگینى را برای راهبران ایل قشقایى رقم زد. آنان تلاش کردند الهام بخش دیگر مناطق باشند و اقدامى مؤثّر علیه رژیم کودتا صورت گیرد. امّا تلاش آنها تحت تأثیر حمایت همه جانبۀ ایالات متحده از کودتاگران، تا مرز تهدید به برخورد مستقیم نظامى، به جایی نرسید و تبعید برادران قشقایى ازکشور و ضبط املاک و دارایى هایشان را به دنبال داشت. انقلاب هم که شد زندان و آوارگی پایان نیافت.
خوب را نباید خوب تر دید
نمیخواهم کسی را مطلق کنم. غیر از خدای احد و واحد کسی مطلق نیست.
هیچکس گل بی عیب نیست و صمصام الدوله و پسرانش نیز.
...
در دوره صمصام الدوله مخالفین خان به سختی تنبیه میشدند. گفته میشود
ایلخانی زندانهای متحرک هم داشته و دست بریده و میشکستند...
در دوره خان خانی، فئودالهای صاحب نام گوش هم میبریدند و زندانیانشان را روی گون و خار هم مینشاندند و میدواندند...
پسران صمصام الدوله نیز، همه در یک راستا نبودند. برای مثال محمد حسین خان با خسرو خان قابل قیاس نیست.
انگیزه و آرمان ناصر خان و خسرو خان هم با خواهرزادهشان بهمن قشقایی یا امثال فریبرز نجفی، لطف الله طاهری، ارزین بهرامی، الله قلی و مهین جهانگیری که آزادی برایشان آرمان بود، یکی نیست.
پسران صولتالدوله پنهان نمیکردند که ضد کمونیست بوده و با نیروهای ترقیخواه بیشتر از رژیم ستیزه دارند.
آنان در مقطعی از رویارویی شان با حکومت چه بسا همسفره امثال اویسی و مدنی هم شدند.
در اردوی خسرو خان همه رقم آدمی پیدا میشد
در اردوی خسرو خان اگرچه رادمردانی مثل حسن کشکولی، جعفر خان و جهان پولاد خان حضور داشتند اما افراد دورو و ناخالص کم نبود.
کسانیکه بویی از آزادیخواهی نبرده و از دست مردم فرار کرده بودند. آنان زمان شاه ظلم کرده و بین مردم برایشان امن نبود و از همین رو خود را قاطی اردوی خسرو خان کرده بودند و از قضا همانها او را به دام انداختند تا حلقآویز شد.
...
کسانی هم وابسته به این یا آن جریان مبارزاتی و انقلابی بودند و به دو دلیل در اردوی خسرو خان حضور داشتند.
۱- با انگیزه حفظ خویش از بگیر و ببند رژیم،
۲- به این دلیل که مُهر جریان خودشان را به اردوی مزبور بزنند، (تا اگر تاقی به توقی خورد و تغاری شکست و ماستی ریخت، بگویند ما بودیم. اصلاً تعیین کننده ما بودیم و تلاش و «مبارزه» ما بود که چنین و چنان شد. (...)
بگذریم...
سال ۱۳۵۷ که خسرو خان به ایران باز گشت و بعد که کارش به رویارویی با حکومت کشید، بودند کسانی که هرگونه جانبداری از او را حتی اگر از امثال الله قلی جهانگیری صورت میگرفت که رویکردی آزادیخواهانه داشت، به خان زدگی و گرایش به راست نسبت میدادند و پشت سر خسرو خان صفحه میگذشتند که خان است و فئودال است و چنین است و چنان است...
اما حالا همانها خسرو خان و حتی محمد حسین خان برادرش را که در ارتباط با رژیم شاه بود و با شرکت نفت و گاز قرارداد داشت، به عرش اعلا میبرند تا بر گذشته خودشان و آن «قضاوت»های سیخکی پیشین سرپوش بگذارند.
خسرو خان البته آدم شریف و محترمی بود. با اینکه همسری بر نگزید بسیار چشم و دل پاک بود و دشمنانش هم از این نظر نتوانستند به او وصلهاب بچسبانند.
او جوانمردی خاص خودش را داشت و کم نبودند کسانیکه به دلیل علاقه به او ، به عشق او به اردو رفتند و سالها منتظرش بودند تا برگردد. اما خوب را نباید خوب تر دید و اسطورهسازی خطا اندر خطاست.
متاسفانه به مواد مخدر آلوده شد که بسیار غمانگیز بود (...)
با اینکه از رژیم جمهوری اسلامی امان نامه گرفت و روزی که دستگیر شد آنرا در جیب خود داشت استبداد زیر پرده دین به دارش کشیدند.
...
همانطور که پیشتر گفتم او و یار باوفایش جعفر کشکولی بعد از انقلاب به خاک و خون غلطیدند.، همچنین مهین و الله قلی جهانگیری و یاران دلیرشان که نام میبرم.
علی باز (حاجی رضائی) جانبازلو، محمد قلی جهانگیری، جعفر جهانگیری، بهروز آباده ای، بگراس جانبازلو، فاضل طاهری(رضائی)، ایاز رضائی، سردار رضائی، رضی الله رضائی، قدرت رضائی، فریدون جوانی، اکبر محمدی، ابوالقاسم جهانگیرپور، قدرت الله طاهری، فیض الله یوسفی، قربان گرگی، بهروز سلوکی، عباس قره جولو، غلامعلی زیلاب پور، نصرت سلیمانی...
...
و اما ناصر خان
بعد از انقلاب وقتی رابطه ناصر خان و حکومت شکرآب شد و از هر دو سو عدهای به خاک افتادند، ناصر خان پر شور و تسلیم ناپذیر باز هم و بازهم به کوه و کمر زد و او که روز و روزگاری در اردوی خوپش هزاران نفر را با کرامت طبع میزبانی میکرد و بسیار برو و بیا داشت، در غربت جان داد و آنچنان که خودش به دکتر حبیبالله لاجوردی گفته بود در بسیاری از موارد سر گرسنه بر بالین میگذاشت.
من بر خلاف او که گفت «تاریخ دروغ است» معتقدم چنین نیست. خوبی و بدی گم نمیشود و نام نیک رفتگان را هیچ ستمگری نمیتواند برای همیشه آلوده کند.
البته تاریخ در گفتار و کردار رفتگان نمیماند، با زبان و عمل روندگانش نیز سخن میگوید.
پانویس
کهن ترین منبعی که در آن نام قشقایی آمدهاست
کهن ترین منبعی که در آن نام قشقایی آمده، جامع التواریخ حسنی تألیف تاج الدین حسن ابن شهاب یزدی است. وی حدود ۶ قرن پیش در بخشی از کتابش وقتی به بازماندگان تیموری میرسد به «سلطان ابراهیم» در شیراز و احشام قشقایی در گندمان (حوالی بروجن) اشاره میکند.
...
در تذکره نصر آبادی(میرزا محمد طاهر نصر آبادی) که در نیمه اول سده یازدهم تالیف شده، واژه قشقایی (ضمن یک شعر) ضبط شدهاست. واژه قشقایی در اسناد عصر صفوی نیز موجود است.
ادعا میشود نخستين متن مکتوب بازمانده به زبان قشقايی (گويش قشقايی زبان ترکی) کتيبه «تان يوقوق» Tanyugug است که در دوره بلاش اشکانی پديد آمده، و برخی گفته اند زبان قشقائی، با گويشهای بازمانده از ترکی سومر Sumer در هم آميخته که سابقهاش به هفت هزار سال پيش ميرسد...
چرا باید زبان قشقایی را به گویش های بازمانده از قوم سومر و ماد و پارت و...چسباند؟
افتخار ایل قشقایی به رادمردی و ایستادگی در برابر ستم زمانه است و به اینگونه آویزهها نیازی ندارد.
طوایف ایل قشقایی
ایل قشقایی از شش طایفه بزرگ تشکیل شده است که عبارتند از:
طایفه کشکولی کوچک
طایفه کشکولی بزرگ
طایفه فارسیمدان (یا فارس میدان)
طایفه درهشوری
طایفه شش بلوکی
طایفه عمله
طایفه عمله، فرمانده اتحادیه ایلی قشقایی و در اصل کارگزاران و جنگاورانی بودند از طایفههای دیگر که جهت انجام کارهای ایلخانی آماده میشدند
رؤسای قشقاییها عموماً به طایفه شاهیلو از طایفه عمله قشقایی تعلق داشتهاند.
طایفهها و تیرههای ایل قشقایی دارای خاستگاه واحد نبوده و با هم به ایران (فارس) نیامده اند، برای مثال طایفه فارسیمَدان، سالها پیش از سلسله صفویه و تشکیل اتحادیه ی قشقایی در فارس به صورت یک واحد مجزا حضور داشتهاست.
قشقاییها در سراسر ایران پراکندهاند
اگرچه مرکز اصلی ایل قشقایی استان فارس و بهویژه فیروزآباد و جادشت و... است اما قشقاییها در سراسر ایران پراکندهاند. امثال آقامحمدخان قاجار هم در آلاخون والاخون کردن آنان بی نقش نبودند. قشقاییها در کهگیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری (جونقان، بُلداجی، بروجن، سامان، شهرکیان، طاقانک)، خوزستان (هفتکل)، اصفهان (قسمتهایی از سمیرم، شهرضا، دهاقان، فریدن، بخشهای مختلف شهرستان لنجان به ویژه بخش مرکزی این شهرستان در اطراف زرین شهر، بیستگان، باباشیخعلی و چمها)، حتی در دهکورههای گلپایگان و حوالی درگز خراسان و بوشهر حضور دارند.
منابع
اسناد تاریخی منتشر نشده ایل قشقایی، آذر ۱۳۵۸ با توضیح محمدابراهیم باستانی، ماهنامه نامه نور، ش ۴-۵